ادبیات فارسی (۱ ) معنی درس ۱۳- در امواج سند
درس سيزدهم ادبيات ( 1 ) : در امواج سند / تهيه كننده : اسدي گرجي
به مغرب ، سينه مالان قرص خورشيد نهان می گشت پشت کوهساران
خورشيد هنگام غروب سينه خيز و آرام درپشت کوه های بلند پنهان می شد.
فرو می ريخت گردی زعفران رنگ به روی نيزه ها و نيزه داران
خورشيد نور زرد رنگ خود را مانند پودری زعفرانی رنگ برروی نيزه ها و سربازانی که نيزه داشتند می پاشيد.
ز سم اسب می چرخيد بر خاک به سان گوی خون آلود ، سرها
بر اثر جنگ بين دو سپاه و برخورد سم اسب ها سرهای جدا شده مانند توپ خون آلود روی زمين مي غلتيد .
ز برق تپغ می افتاد در دشت پياپی دست ها دور از سپرها
از شدت برخورد شمشيرها درميان دشت دست ها از بدن جدا می شدند و روی زمين می افتادند.
نهان می گشت روی روشن روز به زپر دامن شب در سپاهی
چهره ی روشن روز در پشت پرده ی سياهی شب پنهان می شد .
در آن تارپک شب می گشت پنهان فروغ خرگه خوارزمشاهی
درآن شب سياه درخشش حکومت خوارزمشاهيان هم خاموش می شد و از بين می رفت.
اگر پک لحظه امشب دپر جنبد سپپده دم جهان در خون نشپند
اگر امشب پادشاه ايران به موقع راه چاره ای پيدا نکند فردا مغولان همه جای ايران و مردم را به خاک و خون می کشند.
به آتش های ترک و خون تازپک ز رود سند تا جپحون نشپند
از آتش جنگ مغول و خون ايرانی هايی که کشته شده اند رود سند تا جيحون در خون فرو خواهد رفت.
به خوناب شفق در دامن شام به خون آلوده اپران کهن دپد
جلال الدين هنگام غروب به سرخی آسمان نگاه کرد و با خود فکر کرد که چگونه ايران با عظمت درخون فرو خواهد رفت.
در آن درپای خون در قرص خورشپد غروب آفتاب خويشتن دپد
هنگام غروب آفتاب و دريای خونی که از کشته شدگان در نظرش درست شده بود نابودي خورشيد حکومت خود را هم ديد.
چه اندپشپد آن دم ، کس ندانست که مژگانش به خون دپده تر شد
کسی نفهميد که جلال الدين در آن لحظه با خودش چه فکری کرد که از شدت ناراحتی اشک ، مژه هاش را خيس کرد .
چو آتش در سپاه دشمن افتاد ز آتش هم کمی سوزنده تر شد
جلال الدين مانند آتش حتی سوزنده تر از آن به سپاه دشمن حمله کرد.
در آن باران تير و برق پولاد ميان شام رستاخيز مي گشت
جلال الدين در ميدانی که تيرها مانند باران بر او می باريدند و درخشش شمشير ها در ميدان جنگ که مانند روز قيامت بود می جنگد .
در آن درياى خون در دشت تاريك به دنبال سر چنگيز مي گشت
در آن شب در دشت تاريک که از کشته شدگان مانند دريای خون شده بود جلال الدين به دنبال جنگيز می گشت تا سر از تنش جدا کند .
بدان شمشير تيز عافيت سوز در آن انبوه ، كار مرگ مي كرد
جلال الدين با شمشير برّنده و کشنده اش سربازان مغول را می کشت و نابود می کرد.
ولي چندان كه برگ از شاخه مي ريخت دو چندان مي شكفت و برگ می كرد
اما آنقدر تعداد سربازان مغول زياد بود که هر چه می کشت چندپن نفر جای کشته شده ها را می گرفتند.
ميان موج مي رقصيد در آب به رقص مرگ ، اخترهاي انبوه
تصوير ستارگان در آن امواج رود سند که در حال حرکت بودندمانند رقص مرگ می رقصيدند .
به رود سند مي غلتيد بر هم ز امواج گران كوه از پی كوه
رود سند با موج ها ی بزرگ و ترسناک مانند کوه ها روی هم می غلتيدند .
خروشان ، ژرف ، بي پهنا ، كف آلود دل شب مي دريد و پيش مي رفت
رود سند در حالی که می خروشيد و بسيار عميق و وسيع و کف آلود بود دل شب را می شکافت و به راهش ادامه می داد.
از اين سدّ روان ، در ديده ي شاه ز هر موجي هزاران نيش مي رفت
هر موج اين رود مانند سدّی راه جلال الدين را بسته بود و هر موج مانند هزاران نيش بر چشمان جلال الدين فرو می رفت.
ز رخسارش فرو مي ريخت اشكي بناي زندگي بر آب مي ديد
اشک از چشمان او جاری می شد و پايان زندگی خود را نيز احساس می کرد.
در آن سيماب گون امواج لرزان خيال تازه اي در خواب مي ديد
جلال الدين در ميان امواج جيوه ای رنگ و نا آرام سند فکر تازه ای به ذهنش رسيد.
اگر امشب زنان و كودكان را ز بيم نام بد در آب ريزم
جلال الدين با خود گفت اگر امشب زنان و کودکان را برای نجات از دست مغولان و حفظ بد نامی به آب دريا بريزم .
چو فردا جنگ بر كامم نگرديد توانم كز ره دريا گريزم
اگر فردا در جنگ پپروز نشوم می توانم از راه دريا فرار کنم.
به ياري خواهم از آن سوي دريا سواراني زره پوش و كمان گير
می توانم از آن طرف دريا سربازان جنگ جو و تير انداز به کمک خود بياورم.
دمار از جان اين غولان كشم سخت بسوزم خانمان هاشان به شمشير
از اين وحشی ها انتقام سختی می گيرم و زندگی شان را نابود می کنم.
شبي آمد كه مي بايد فدا كرد به راه مملكت فرزند و زن را
شبی رسيده است که بايد در راه کشور زن و فرزندان را قربانی کند.
به پيش دشمنان استاد و جنگيد رهاند از بند اهريمن ، وطن را
بايد در مقابل اين دشمنان ايستادگی کرد و کشور را از دست شيطان نجات داد.
پس انگه كودكان را يك به يك خو است نگاهي خشم آگين در هوا كرد
سپس فرزندانش را يکی يکی صدا کرد و از شدت خشم و ناراحتی به آسمان نگاه کرد. ( با خدا راز و نياز كرد )
به آب ديده اوّل دادشان غسل سپس در دامن دريا رها كرد
از ناراحتی زياد گريه کرد آنقدر که سر و صورت بچه ها خيس شد گويی با اشک خود آنها را غسل داد وسپس آنها رادرمپان امواج به رود سند انداخت.
بگير اي موج سنگين كف آلود ز هم وا كن دهان خشم ، وا كن !
جلال الدين به موج خشمگين رود سند گفت: ای رود سند دهان زشت و پرخشم خود را بازکن برای بلعيدن فرزندان من.
بخور اي اژدهاي زندگي خوار دوا كن درد بي درمان ، دواكن !
ای رودی که مانند اژدها ، دشمنِ زندگی هستی با خوردن فرزندان من درد بی درمان خود را درمان کن.
زنان ، چون كودكان در آب ديدند چو موي خويشتن در تاب رفتند
هنگامی که زن ها فرزندانشان را درميان امواج دريا درحال مرگ ديدند مثل موهای خود ، پرپشان و بی تاب شدند.
وزان درد گران ، بي گفته ي شاه چو ماهي در دهان آب رفتند
و بدون اينکه جلال الدين به آن ها فرمان بدهد خود ، همانند ماهی در آب رفتند و غرق شدند.
شبي را تا شبي با لشكر خرد ز تن ها سر ، ز سر ها خود افكند
جلال الدين يك شبانه روز همراه ياران اندک خود سر از تن مغول ها جدا کرد و آنها را کشت.
چو لشكر گرد بر گردش گرفتند چو كشتي ، باد پا در رود افكند
وقتی سپاهيان مغول اطراف او را محاصره کردند اسب تند روی خود را مانند کشتی به دريا انداخت.
چو بگذشت ، از پس آن جنگ دشوار از آن دريای بی پاياب ، آسان
وقتی که جلال الدين از آن جنگ سخت خود را نجات داد و به آسانی از آن رود عميق گذشت.
به فرزندان و ياران گفت چنگيز كه گر فرزند بايد ، بايد اين سان
چنگيز به ياران و فرزندان خود گفت : اگر وجود فرزند لازم است بايد مانند جلال الدين شجاع باشد.
بلي ، آنان كه از اين پيش بودند چنين بستند راه ترك و تازي
(شاعر می گويد)بله آنهايی که قبل از ما در اين سرزمپن زندگی می کردند اين گونه در برابر هجوم اقوام دشمن ايستادگی کردند.
از آن ، اين داستان گفتم كه امروز بداني قدر و بر ، هيچش نبازي
به اين دليل اين داستان را برای شما می گويم که امروز قدر وطن را بدانی و آن را خوار و کوچک نشماری.
به پاس هر وجب خاكي از اين ملك چه بسيار است ، آن سر ها كه رفته
برای حفظ و پاسداری هر وجب از اين خاکِ کشور انسانهای بزرگ و شجاعی کشته شده اند.
ز مستي بر سر هر قطعه زين خاك خدا داند چه افسرها كه رفته
ازعشق به اين آب و خاک و محافظت از هر قطعه ی اين سرزمين خدا می داند که چه انسانهای بزرگی جنگيدند و جان دادند.
تهيه كننده :
اسدي گرجي